ديگر آب از تبم گذشته
كه داغ به داغ
تاب مي خورم
گل مي اندازم
از پا مي افتم
از دست مي روم
سرم به سنگ مي خورد
از رو نمي روم
مي گذرم از سرم
تا از سرگذشتم نگذري